لباس غرب یا برهنگی؟
این داستان را همه ما شنیدهایم ولی آیا تابه حال به معنی آن پی بردهایم؟
کریستین آندرستن داستانی دارد که مضمون آن به زبان خودمانی ما این است که دو خیاط به شهری وارد شدند و پادشاه رافریفتند که ما در فن خیاطی استادیم و بهترین لباسها را که برازنده قامت بزرگان باشد میدوزیم. اما از همه مهمتر، هنر ما این است که میتوانیم لباسی برای پادشاه بدوزیم که فقط حلالزادهها قادربه دیدن آن هستند و هیچ حرامزادهای آن را نمیبیند. بعداز کلی تعریف و مبالغه، پادشاه با خوشحالی موافقت کرد و دستورداد مقادیر زیادی طلا و نقر دراختیار خیاطان بگذارند برای دوخت همان لباس سحرآمیز که تارش از طلا و پودش از نقره باشد.
خیاطها طلا و نقرهها را گرفتند و کارگاهی طویل و عریض دایر کردند ولی بدون آنکه از پارچه و نخ و سوزن خبری باشد دستهای خود را چنان ماهرانه در هوا تکان میدادند که میشد فکر کرد واقعا مشغول دوخت لباس هستند.
نخست وزیر به دستور پادشاه برای دیدن لباس نیمه کاره به کارگاه رفت اما هر چه نگاه کرد چیزی ندید و از ترس آنکه به حرامزادگی او کسی پی نبرد، آنرا تصدیق و کلی تعریف و مبالغه کرد. همچنین این اتفاق برای ماموران عالی رتبه هم پیش آمد و همه از آن تعریف میکردند، البته فقط به خاطر اینکه کسی به حلالزاده نبودن آنها پی نبرد این حقیقت را پنهان میکردند.
تا بالاخره نوبت پادشاه رسید؛ اما او هم چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم میشود در میان این همه فقط من حلالزاده نیستم،و از ترس آبرویش دهان به تعریف و تمجید گشود.
سرانجام جشنی در شهر برپا شد تا پادشاه لباس تازه خود را بپوشد و همه مردم آن را ببینند. مردم به عادت همیشه در دو سمت خیابان ایستادند و پادشاه برهنه با آداب تمام و آرامش و وقار از برابر همه عبور کرد، ولی جالب است که همه مردم از ترس آبرویشان از آن تعریف و تمجید میکردند در غیراین صورت همه به حلال زادگی نبودنشان پی میبردند.
همه به پادشاه به خاطر لباس جدید تبریک میگفتند. از میان جمعیت ناگاه کودکی فریاد زد؛ "اینکه لباس ندارد، چرابرهنه است؟"
هر چه مادر بیچاره خواست تا او را ساکت کند نتوانست و کودک این بار با صدایی بلندتر فریاد زد؛ "چراپادشاه برهنه است؟" کم کم یکی دو بچه دیگر هم همین را تکرارکردند و دیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریادزدند "چرا پادشاه برهنه است؟" و چرا...
***
من این داستان به ظاهر تکراری را ذکر کردم تا در حقیقت به آن برسم؛ اینک تمدن غرب، چنین وانمود میکند که میخواهد برای انسان لباس بدوزد. اما در حقیقت به جای آنکه لباس بر تن او بکند، او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرئت نمیکند فریاد بزند که لباسی در کارنیست و حاصل این همه مد و پارچه و... برهنگی است.
آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شدهاند، مردمی پیدا میشوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشند تا فریاد بزند آنچه که به نام لباس غرب است پوشش نیست، بلکه برهنگی است؟
غلامعلی حداد عادل